منبع: ویکیپدیا |
جمهوری کلمبیا نام خود را بیواسطه از کریستف کلمب گرفته است. فرانسیسکو د میراندا، انقلابی ونزوئلایی، برای اشاره به سرزمینها تازه کشف شده و مخصوصا آنها که در قلمرو اسپانیا و پرتغال بودند، این واژه را ابداع کرد. موئیزکا، کوئیمبایا و تایرونا از قبایل مهم بومی این سرزمین بودند. سابقه زندگی بومیان آمریکا در این منطقه، به ۱۸هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد.
حدود ۱۰هزارسال پیش از میلاد، قبایل شکارچی-گردآورنده در نزدیکیهای بوگوتا، پایتخت کنونی کلمبیا، میزیستهاند. بین ۵۰۰۰ تا ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد، این قبایل کمکم تبدیل به کشاورز شدند و نظامی هرمی شکل تاسیس کردند که در راس آن، کاسیک یا رییس قبیله جا داشت. موئیزکاها به کشت ذرت، سیبزمینی، کینوا و پنبه پرداختند و با کشورهای همسایهشان طلا، زمرد، ظرف گلی، کوکا و نمک داد و ستد میکردند.
مقبرهای در منطقه حفاظت شده باستانی سنآگوستین. این پارک، یکی از مهمترین نواحی آثار باقیمانده از دوره پیش از آمدن کریستف کلمب به آمریکا است. منبع: ویکیپدیا |
حرکتهای استقلالطلبانه آمریکای جنوبی، در ابتدای قرن نوزدهم بسیار ضعیف بودند، ولی استقلال هائیتی در سال ۱۸۰۴ حمایت بسیار بزرگی بود برای شورشیان دیگر و مهمترین آنها: سیمون بولیوار و فرانسیسکو د پائولا سانتاندر. آنتونیو نارینیو حرکتی راه انداخت که باعث استقلال کارتاخنا از اسپانیا شد. اختلافات داخلی، باعث دو پاره شدن شورشیان و انقلابیون شد و اسپانیا توانست دوباره ناحیه را در اختیار بگیرد.
ضعف اسپانیا و قدرت گرفتن دوباره شورشیها، باعث شد که سیمون بولیوار ونزوئلایی در سال ۱۸۱۹ از اسپانیا اعلام استقلال کند. در سال ۱۸۲۲ بالاخره تمام مقاومتهای طرفداران اسپانیا در هم شکست و یک سال بعد نیز ونزوئلا خود را از دست استعمارگران رها کرد.
کلمبیا اولین دولت دارای قانون اساسی در آمریکای جنوبی است و احزاب لیبرال و محافظهکار از سال ۱۸۴۸ و ۱۸۴۹ در این کشور فعالند، که از قدیمیترین احزاب قاره به شمار میروند. بردهداری از سال ۱۸۵۱ لغو شده است.
ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۰۳ با ساخت کانال پاناما، بخشی از خاک کلمبیا را جدا کرد و کشور پاناما را تاسیس نمود. آمریکا بعدها برای بهبود روزولت در منطقه، ۲۵میلیون دلار به کلمبیا داد و در عوض این کشور هم پاناما را به رسمیت شناخت. دهه ۱۹۴۰ و ۵۰ میلادی به نام دوره خشونت خوانده میشود. در پی اختلاف شدید دو حزب بزرگ کلمبیا، رییس جمهور وقت ترور شد و گروه آشوبگر «بوگوتاییها» همه کشور را به آشوب کشیدند و باعث مرگ ۱۸۰هزار نفر شدند.
با کودتای گوستاوو روخاس و پس از آن اداره کشور زیر نظر نظامیان به رهبری گابریل پاریس گوردیلو، خشونتها کاهش یافت و دو حزب بزرگ کشور به توافق برای تشکیل جبهه ملی دست یافتند. بر این اساس، قرار شد که ریاست جمهوری هر ۴ سال یک بار بین دو حزب جابجا شود و تمام پستهای انتخابی نیز دو حزب برابر باشند. با وجود ثبات بسیار خوبی که این طرح به همراه داشت، تعویض مداوم برنامهها بعد از دورههای چهارساله باعث شد که نتیجه کارها چندان مشخص نباشد. از سوی دیگر گروههای مسلح زیادی (و از مهمترین آنها، فارک) در این دوره شانزده ساله تشکیل شدند که با دولت مرکزی میجنگیدند. از سال ۱۹۶۰ به این سو، همواره جنگهای پراکندهای بین نیروهای دولتی، گروهکها نظامی چپگرا و نیز شبهنظامیان راستگرا در جریان بوده است. یکی از دلایل آن هم فشار همیشگی آمریکا بر دولت کلمبیا برای مبارزه با چپیها بوده، که بخشی از مبارزه با کمونیسم به حساب میآمد.
از سال ۲۰۰۸ فشار مردمی بر گروه فارک افزایش یافت. این گروه در سال ۲۰۱۲ اعلام کرد که دیگر آدمربایی و باجگیری نخواهد کرد. منبع: ویکیپدیا |
فوتبال احتمالا حوالی سال ۱۹۰۰ و توسط مهندسان انگلیسی شرکت راهآهن کلمبیا به این کشور آمده است. فدراسیون فوتبال کلمبیا در سال ۱۹۲۴ تاسیس شده و دوازده سال بعد به عضویت فیفا درآمده است. دو لیگ حرفهای در این کشور وجود دارد که بازیهای دسته اول در سطح کشور و دسته دوم به صورت منطقهای برگزار میشوند. تیم ملی کلمبیا هم اکنون در رده هشتم ردهبندی فیفا قرار دارد و در چهار حضورش در مرحله نهایی جام جهانی، یک بار در سال ۱۹۹۰ به مرحله دوم رسیده است که با آن حرکت عجیب هیگوئیتا در وقتهای اضافه در نهایت بازی را به کامرون واگذار کرد.
این تیم را شاید روزی نتوانیم با هیگوئیتا، والدراما، آسپریا یا حتی فالکائو به یاد بیاوریم، ولی آندرس اسکوبار را فراموش نخواهیم کرد. او در بازی با آمریکا یک گل به خودی زد که در نهایت باعث شد کلمبیا نتواند به مرحله دوم برود. او در بازگشت به کشور کشته شد. این شاید یکی از دردآورترین و شرمآورترین اتفاقات تاریخ فوتبال باشد.
استادیوم متروپولیتانو، دومین استادیوم بزرگ کلمبیا با گنجایش ۵۰هزار نفر. منبع: ویکیپدیا |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر